loading...
پورتال جامع لبخند،مد،سرگرمی،خبر،عکس،دانلود،زناشویی
admin بازدید : 1267 نظرات (0)


 

یه روز خواهرم اینا با بابام اینا رفته بودن بیرون . بابام هم راننده بوده. توجاده یه نفر میاد از سمت راست سبقت میگیره.شوهر خواهرم میگه اوه اوه این دیگه از ما هم خر تره!!!


وسطای سال تحصیلی بود که من بچه های سرویسمونو بستنی مهمون کردم میدوستم رانندمون از بستنی خیلی بدش میاد و نمیخوره بره همین براش نخریدم وقتی اومدم به بچه ها بدم به راننده سرویس گفتم ببخشید چون میدونم دوس ندارید شما رو آدم حساب نکردم.بنده خدا مونده بود چی بگه.منم که دیگه تا آخر سال روم نمیشد بهش نگا کنم.هر وقت منو میبینه میگه گل دختر بازم نمیخوای منو آدم حساب کنی؟؟!!!

یه سوپری کنارخوابگاهمون بود(سوپررضایی)وقتی چیزی لازم داشتیم شبا که نمیشدبریم بیرون,زنگ میزدیم میاوردخوابگاه…یه شب,یه خبرمهم بهم رسید که بـــایدزنگ میزدم خونه و شارپنداشتم!باگوشی دوستم زنگ زدم گفتم سلام آقای رضایی سحر هستم شدیدا شارژ لازم دارم بخدا صبح پولشو میارم و…
نمیذاشتم اون حرف بزنه!دیدم عصبانی شده میگه من رضایی هستم استاد فیزیک مکانیک!!!صبح رفتم حذف کردم:


یبار یکی از دوستام داشت با موبایلش صحبت میکرد که یهو شارژش تموم شد و گوشیش خاموش شد.بدو بدو اومد پیش ما با عجله گف:شارژر همراه اول داری؟
مارو میگی مردیم از خنده

مامان و بابام نشسته بودن پای تلوزیون داشتن چارلی چاپلینو میدیدن مامانمم بعده اونهمه تماشا فکر میکرده داره لورل وهاردی میبینه که یهو میگه چارلی هست پس چاپلین کووووو……وای یعنی نمیتونستیم خودمونو جمع کنیمااا.

جلوی یه مغازه یه کالسکه بود که توش یه پسربچه بود منم دیدم کسی ونجا نیست شروع کردم واسش شکلک در اوردن که بچه روحیش شاد بشه یه دفعه دیدم یه مامان بچهه داره با تعجب نگاهم می کنه !!!!!!!!!!!!

سر کلاس اینقدر سرو صدا کرده بودیم که معلممون خیلی عصبانی شده بود تو همون حالت داد کشید و می خواست بگه خفه میشید یا بیام خفتون کنم گفت خفه میشید یا خفه بشم

یه سال یادمه داشتیم با خونواده میرفتیم سفر بین راه رفتیم که بنزین برنیم از پمپ بنزین که اومدیم بیرون متوجه شدیم که در باک بنزین ماشین جلویی نیست حالا مامانم اصرار که بهش بگه سرشو برده از ماشین بیرونو دادمیزد که آقا باک بنزینتون نیست آ ما مرده بودیم از خنده

یه بار با یکی که خیلی خیلی رودرواسی داشتم تماس گرفتم وسط احوالپرسی بین زنده باشید وسالموسلامتید قاطی کردم گفتم:زنده اید؟…. بعدش دیگه دیدم اوضاع خیطه پیچیدم به بازی الو الو الو مهندس صدات نمیاد……بعدن تماس میگیرم.

مامان دوستم اومد بگه دارم میرم قبض برق روبگیرم گفت دارم میرم قبض قبرموبگیرم

زنداییم اومد بگه قبض برق و گاز گفت قبض برگ و قاز

یه رفیق داشتیم میخواست از یکی تعریف کنه تو جمع جلو خودش گفت آقای ….شما واقعا انسان شریف و مزخرفی هستید طرف خیلی خجالت کشید وقتی رفت بهش گفتم این چی بود گفتی ؟ گفت چیز بدی نگفتم که مزخرف یعنی تو آخرشی…. البته بنده خدا هنوز نفهمیده بود مزخرف حرف بدیه

یه روزرفتم سوپر روبرو دانشگاه مون شارژ بگیرم.در نهایت کلاس گفتم آقا یه شارژ ایرانی هزارسل،لطفاً.همین که گفت چی؟ تازه فهمیدم چه سوتی دادم اون روز آخرین باری بود رفتم مغازش…تا یه ماه شده بود سوژه بچه های اتاقمون.

توی ما رمضان که خونه عمو همه فکو فامیل ها جمع بودیم پدر بزرگ بنده رفت دسشویی بعد از اینکه اومد خونه یک دفعه جولوی جمع شلوارشوکشید پایین همه با تعجب نگاه کردن نگو اومده شلوار دومی رو بکشه پایین هر دوتاشو کشیده

سیزده به در پارسال با فامیلا با هم یه جا جمع بودیم . داییم یه قلیون آورده بود . منم که تا حالا قلیون نکشیده بودم . همه کشیدن بعد دادنش به من .
من فکر میکردم باید فوت کنم تا آب بالا پایین بپره . همین که فوت کردم تو قلیون ،مثل بمب ترکیدن .

از اون موقع هر وقت قلیون میارن میگن بدین علی بکشه .

یه روز که داشتم از تو کوچمون به سمت خونه می رفتم یهو دیدم یه ماشینه زده به یه موتوری موتوریه با موتورش افتادن تو یه جوبی که شاید به زور به ۸سانت میرسید بعد به یارو میگفتن پاشو از تو جوب یارو نشسته بود میگفت نمیخوام صحنه بهم بخوره تا پلیس بیاد

حدود پنج سال پیش میخواستم به محل سرکار داداشم زنگ بزنم(داداشم توی یک تولیدی شلوار کار میکرد) خب خلاصه زنگ زدم، تا اینکه یه پسره گوشی رو برداشت و گفت بله؟ منم گفتم سلام بله؟ یهو اومدم سوتیمو جمع و جور کنم، سریع گفتم ببخشید منزل تولیدی؟؟؟؟؟ آقا دیگه نشد جلوی خنده خودمو بگیرم و سریع تلفن رو قطع کردم و باخودم گفتم: چی دارم میگم؟ تا دلتون خواست از خنده منفجر شدم.


تو شهر ما معمولا وقتی یه بچه کوچیک رو میبینن بهش نمیگن چه خوشگله بیشتر میگن چه بانمکه یا میگن چه زشته مخصوصا اگه پسر باشه
یه بار زن داییم به دختر خالم گفت وای چقد پسرت زشته مثل باباته دختر خالم چشاش گرد شده بود ما هم از خنده روده بر شده بودیم


یه روز با خالم برای ناهار خونه ی مادربزرگم دعوت بودیم، ناهار که خوردیم ما دخترا پاشدیم که ظرفا رو بشوریم ، یه دختر خاله دارم همیشه موقع ظرف شستن میگه حالم خیلی بده و میره میخوابه. من هم که عصبانی شده بودم رفتم تو اتاق دیدم زیر پتو خوابیده ، با تمام قدرتم یه لگد محکم زدم زیرش وقتی گفت اخ یخ کردم نگو این داماد خالم بود که توی اتاق خوابیده بود….!! منم دیگه هیچ وقت به دختر خالم نگفتم بیا ظرف بشور.


یه زمانی همیشه برا مسابقات ورزشیم از این نوشابه های انرژی زا استفاده میکردم! که یه روز خیلی دیرم شده بود و سر راه رفتم توی یه مغازه و همینجور که نفس نفس میزدم گفتم اقا نوشابه های انرژی زا دارین؟ کو؟ کجاس؟ چی دارین؟ چنده ؟
فروشنده خیلی ریلکس و بدون مکث تو چشام زل زد و
اهسته گفت:
مدرسان شریف


چند وقت پیش عروسی دعوت بودیم. عروسی نوه خاله مامانم. دختر خاله ی مامانم بهش گفته بود اگه نیای اسمتو نمیبرم مامانمم داشت به خالم تعریف میکرد اول گفت دیگه اسمتو نمیدم بعد خواست درستش کنه گفت اسمتو نمیگیرم

برچسب ها سوتی،جوک،طنز ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما

برای ارتباط با مدیریت

پیامک : 5000262038

ایدی تلگرام : h_gh2000
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    انجمن سایت فعال شود؟
    چه مطالبی بیشتر تو سایت قرار بگیره؟
    سایت بیشتر رو چ موضوعی کار کنه؟(موضوع سایتو تعیین کنین-ایده خود رابه ما بگویید در قست
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1033
  • کل نظرات : 210
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 2445
  • آی پی امروز : 191
  • آی پی دیروز : 411
  • بازدید امروز : 989
  • باردید دیروز : 1,815
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 989
  • بازدید ماه : 33,235
  • بازدید سال : 207,227
  • بازدید کلی : 5,653,538
  • کدهای اختصاصی