loading...
پورتال جامع لبخند،مد،سرگرمی،خبر،عکس،دانلود،زناشویی
admin بازدید : 1285 نظرات (0)

با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت:


داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!

عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه‌ای در آن آب می‌خورد.

 با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟


 رعیت گفت: چند می‌خری؟
 - یک درهم.


 رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.


 عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه قیافه خونسردی به خود گرفت و گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌ شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.


 رعیت گفت: قربان؛ من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. آن کاسه، فروشی نیست!

منبع: داستانک دات کام

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما

برای ارتباط با مدیریت

پیامک : 5000262038

ایدی تلگرام : h_gh2000
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    انجمن سایت فعال شود؟
    چه مطالبی بیشتر تو سایت قرار بگیره؟
    سایت بیشتر رو چ موضوعی کار کنه؟(موضوع سایتو تعیین کنین-ایده خود رابه ما بگویید در قست
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1033
  • کل نظرات : 210
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 2445
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 411
  • بازدید امروز : 101
  • باردید دیروز : 1,815
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 101
  • بازدید ماه : 32,347
  • بازدید سال : 206,339
  • بازدید کلی : 5,652,650
  • کدهای اختصاصی